یه کم حسودیم شده و ناراحتم
سلام
به من گفتن هفته ای یه پست بیشتر نذار.اما خوب چون مثلا دایی حامد نیست من بجاش میذارم
مثلا الان فکر کنین بجای دایی حامد پست گذاشتم؛ خوب
اما چی میخوام بنویسم
هیچی ؛ یعنی هیچی که نه
راستش حسودیم شده که بابا و مامانم اومدن جشنواره ؛ اما من نتونستم بیام
اونا تو جشنواره همه رو دیدن ؛ از اینش بیشتر حسودیم شده
خوب آدم خوشحال میشه مسئولان سرویس وبلاگشو ببینه دیگه مگه نه؟
مخصوصا اگه تو یه وبلاگ گروهی همکار هم باشی
اما امتحان داشتم
جشنواره رو نباید الان میذاشتن
همه امتحان دارن.مگه بیشتر وبلاگ نویسها نوجوان و جوان نیستن؟
خوب الان وقت جشنواره گذاشتن بود؟
خلاصه من فکر میکنم زحمت خیلیها تو جشنواره هدر رفت
چون وقت بدی بود و بازدید کننده کم
بازم دوست داشتم ادامه بدم و بنویسم اما میترسم از 2 دقیقه بیشتر بشه
پس
خدا نگهدار
کلمات کلیدی :